گل و بلبل

 

درگلستانی،هنگام خزان
رهگذر بود یکی تازه جوان،
صورتش زیبا،قامت موزون
چهره اش غم زده از سوز درون
دیدگان دوخته برجنگل و کوه،
دلش افسرده ز فرط اندوه
با چمن درد دل آغاز نمود
این چنین لب به سخن باز نمود:
گفت:آن دلبر بی مهر و وفا
دوش می گفت به جمع رفقا:
"درفلان جشن به دامان چمن
هرکه خواهد که بر قصد با من،
از برایم شده گر از دل سنگ
کند آماده گلی سرخ و قشنگ!"
چه کنم من؟که در این دشت و دمن
گل سرخی نبود،وای به من!
در همانجا،به سرشاخه ی بید
بلبلی حرف جوان رابشنید
دید بیچاره گرفتارغم است،
سخت افسرده زرنج وِالم است
گفت باید دل او شاد کنم،
روحش ازقیدغم آزاد کنم،
رفت تا با دیه ها پیماید،
گل سرخی به کف آرد،شاید!
جستوجوکردفراوان وچه سود،
که گل سرخ درآن فصل نبود،
هیچ گلی در همه گلذار ندید
جز یکی گلبن گلبرگ سپید،
گفت ای مونس جان یار قشنگ!
گل سرخی ز تو خواهم خون رنگ
هرچه بایست،کنم تسلیمت
بهترین نغمه کنم تقدیمت،
بلبلک کامده بود آن همه راه،
بود از محنت عاشق آگاه،
گفت:"بر خیز که جان خواهم داد
شرف عشق نشان خواهم داد."
گفت گل:"سیبنه به خارم بفشار
تاخلددردل پرخون توخار
ازدلت خون چوبراین برگ چکید
گل سرخی شوداین برگ سپید
سرخ مانندشقایق گردد
لاله گون چون دل عاشق گردد
اتسحرنیزدراین شام دراز
نغمه ای سازکن ازآن آواز
شب هواخوش همه جامهتاب است
این چنین آب وهوانایاب است!"
بلبلک سینه یخودکرد،سپر
رفت سرمست درآغوش خطر
خارآن گل همه تیزوخونریز،
رفت اندردل اوخاری تیز
سینه رادادبرآن خارفشار
خون دل کردبرآن شاخه نثار
برگ گل سرخ شدازخون دلش
همربود؛آری،درآب وگلشن
شدسحر،بلبل بی برگ ونوا
دگرازدردنمی کردصدا،
جان به لب،سینه ودل چاک زده
بال وپربرخس وخاشاک زده
گُل به کف،درگِل وخون غلط زنان
سوی مأوای جوان گشت روان
عاشق زار،دراندیشه ی یار
بودتاصبح همان جابیدار،
بلبل افتادبه پایش،جان داد
گل به دان سوخته ی حیران داد:
هرکه می دیدگمانش گل بود،
پاره های جگربلبل بود،
سوخت بسیاردلش ازغم او
ساعتی داشت به جان ماتم او
بوسه اش دادووداعی به نگاه
کردوبرداشت گل،افتادبه راه
دلش آشفته بدازبیم وامید
رفت تابردردلداررسید،
بنمودش چوگل خوشبورا
دخترک کردوراندازاورا
قدوبالای جوان رانگریست
گفت:"افسوس،پزت عالی نیست!
گرچه دم می زنی ازمهرووفا
جامه ات نیست ولی درخورما!"
پشت پابردل آن غم زده زد
خنده برعاشق ماتم زده زد،
طعنه هابودبه هرلبخندش،
کردپرپرگل ودروافکندش!
وای ازعاشقی وبخت سیاه
آه ازدست پریرویان،آه!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:گل بلبل,شعر,غزل,فریدون مشیری ,یار بی وفا,حکایت ما,, | 10:58 | نویسنده : مجید حیدری |