از فهرست مطالب  که با عنوان موضوعات در سمت راست میباشد

دیدن فرمایید.

 

 



تاريخ : دو شنبه 30 خرداد 1398برچسب:توجه,, | 11:35 | نویسنده : مجید حیدری |

 

به اطلاع بازدیدکنندگان و دوستان عزیز میرسانم هر گونه تبلیغ در قسمت نظرات این بخش تأیید میشود



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1398برچسب:تبلیغ رایگان,اطلاعیه,, | 16:29 | نویسنده : مجید حیدری |

گشودی چشم ، در چشم من و رفتی بخواب اصغر

خداحافظ خداحافظ بخواب اصغر بخواب اصغر

بدست خود به قاتل دادمت هستم خجل

اما ز تاب تشنگی آسوده ای از التهاب اصغر

بشب تا مادرت گیرد ببر قنداقه خالیت

بگریند اختران شب ها به لالای رباب اصغر

کبوتر گو به نسوان مدینه با پسر خونین

خبر کن آنچه بو بردند از وای غراب اصغر

تو با رنگ پریده غرق خون دنیا بمن تاریک

کجا دیدی شب آمیزد شفق با ماهتاب اصغر

برو سیراب شو از جام جدت ساقی کوثر

که دنیا و سرآبش را ندیدی جز سراب اصغر

گلوی تشنه بشکافته بنمای با زهرا

بگو کز زهر پیکانها بما دادند آب اصغر

الا ای غنچه ی نشکفته پژمرده بهارت کو؟

چه در رفتن بتاراج خزان کردی شتاب اصغر

خراب از قتل ما شد خانه دین مسلمانان

که بعد از خانه دین هم جهان بادا خراب اصغر

عمو سقای عاشورا خجالت دارد از رویت

که بی دست از سرزین شد نگون پادر رکاب اصغر

بچشم شیعیانت اشگ حسرت یادگار تست

بلی در شیشه ماند یادگار ازگل، گلاب اصغر

الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری

جگرها میکنی تا دامن محشر کباب اصغر

توآن ذبح عظیمستی که قرآن شد بدو ناطق

الا ای طلعت تأویل آیات کتاب اصغر

خدا چون پرسد از حق رسول و آل در محشر

نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر

زیارت خواهد و فیض شفاعت شهریار از تو

دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر

شاعر : استاد شهریار



تاريخ : شنبه 31 شهريور 1397برچسب:شهریار,محرم,علی اصغر,شعر,غزل,زیبا,رباب,بخواب,حضرت,حسین,امام,, | 7:27 | نویسنده : مجید حیدری |

این داستان که در کتابهای تاریخی هم نقل شده، علت اسطوره شدن پوریای ولی را نشان می‌دهد. این داستان در بین مردم خویچنین معروف است که:

جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر می‌شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می‌گردد. مداواهای پزشکان در علاج بیمار کارگر نمی‌افتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد.

بالاخره پسر زبان می‌گشاید واز عشقش به دختر حاکم می‌گوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش می‌کنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری می‌کند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم می‌رود. خبر به گوش دختر حاکم می‌رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی می‌کند. از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه می‌داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی می‌کند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین می‌شود.

در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش می‌کند که از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر می‌پرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب می‌دهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاکم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا نذر کرده‌ام تا پسرم پیروز گردد.

پوریا دچار تردید می‌شود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یک مادر و حرکت در جهت رساندن یک جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه می‌گیرد که باعث اسطوره شدن پوریای ولی می‌گردد. روز موعود فرا می‌رسد. پوریا و جوان عاشق در میدان کشتی حاضر می‌شوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق می‌کند.

خود پهلوان پوریای ولی در این مورد می‌گوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینه‌ام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.

مردم، جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریه‌های شوق مادرش بود. دیگر هیچکس پوریا را به چشم پهلوان نمی‌نگریست.

سالها بدین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند که پهلوان پوریا نقاب خاک بر سر کشیده یود. از آن زمان پوریا به پهلوان افسانه‌ای و اسطوره‌ای تبدیل شد.

ده فرمان مشهور جوانمردی که از پوریا به یادگار مانده، جزو اصول ورزش باستانی کشور است و این ده فرمان سالها سرلوحه پهلوانان خوی بوده و هنوز هم سینه به سینه نقل می‌گردد."

برگرفته از سایت ویسگون




تاريخ : دو شنبه 19 شهريور 1397برچسب:پوریای ولی,رمان واقعی,پهلوان,اسطوره,, | 12:13 | نویسنده : مجید حیدری |

روز هشتم ذی الحجه کاروان کربلا راه خود را به سمت میعادگاه پیش گرفته....

و علی اصغر کوچک ترین حاجی کاروان است که قرار است بزرگترین قربانی کربلا شود....



تاريخ : دو شنبه 29 مرداد 1397برچسب:روز شمار,محرم,شیعیان,نینوا,صفا,حسین,کربلا, | 7:27 | نویسنده : مجید حیدری |

چهل روز مانده تا به محرم

 

یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها


سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها


چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها


همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها


خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها


عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟


«این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟»
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟


یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها


بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها

شاعر: مهدی جهاندار
منبع: آیات غمزه




تاريخ : پنج شنبه 11 مرداد 1397برچسب:محرم,یوسف,کنعانیان,پراهن خونین,چهل روز تا مرحم,97, روزشمار, | 10:12 | نویسنده : مجید حیدری |

 

 


نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی زجهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست.

 

 

هوشنگ ابتهاج



تاريخ : چهار شنبه 3 مرداد 1397برچسب:فاش,راز,نگاه,زبان,من و تو, | 7:12 | نویسنده : مجید حیدری |

من نمی خواهم بپندارم، تو خوابی بوده ای
در گمان آسمانم، آفتابی بوده ای

تا که با طعم زلالت کام ذهنم تازه است
چون به خود گویم: تو رویای سرابی بوده ای؟

تا نگارین است از تصویرهایت خاطرم،
چون کنم باور که تو نقش بر آبی بوده ای؟

مثل غصه، عینی و ملموس و جان داری، تو کی،
قصه ای موهوم و بی جان از کتابی بوده ای؟

***

دیگران هم بوده اند، ای دوست! در دیوان من
زان میان تنها تو اما، شعر نابی بوده ای

مثل لبخندی گریزان، پیش روی دوربین
لحظه ای بر چهره اشکم، نقابی بوده ای

جرعه ای جانانه، با کیفیت خم خانه ای
مایه یک عمر مستی را، شرابی بوده ای

چون که می سنجم تو را با آنچه در من بوده است
خانه ای آباد در شهر خرابی بوده ای

در دل این کوه - این کوهی که نامش زندگی است -
ناله هایم را، طنینی، بازتابی، بوده ای

از تمام آنچه با معیار من سنجیدنی است
عشق من! تنها، تو دلخواه انتخابی بوده ای

تا که رمز عشق را از هر کسی پرسیده ام،
هم تو در خورد سئوال من، جوابی بوده ای



تاريخ : چهار شنبه 27 تير 1397برچسب:منزوی,لبخند,خواب,دوربین,عاشقانه,فراق,هجر,عشق, | 8:48 | نویسنده : مجید حیدری |

این شعر را جناب سنایی از زبان شیطان سروده اند:
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود
عرش مجید جاه مرا آستانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود
می‌خواست تا نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود

بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
در لوح خوانده‌ام که یکی لعنتی شود
بودم گمان به هر کس و بر خود گمان نبود

آدم ز خاک بود من از نور پاک او
گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان زد و چشمم روانه بود
ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانبشان بی رضا نبود

در این شعر ابتدا از زبان شیطان دوران اوج خود شیطان بیان میشه که منبر ی داشته که فرشتگان رو درس میداده و استاد فرشتگان بوده ولی در جایی شیطان دلیل سجده رو عشق خودش به خدا بیان کرده که چون عاشق خدا بوده به کس دیگه ای سجده نکرده"گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود"
ولی این هم بهانه بوده و در چند
بیت مانده به آخر " از زبان شیطان میگه که جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن" این نصیحت رو از زبان شیطاان به بندگان گفته و دلیل ترد شدن خودش رو تکیه به طاعات و غرور خود معرفی کرده .



تاريخ : یک شنبه 17 تير 1397برچسب:سنایی ,شعر,ابلیس,شیطان,سجده, | 8:26 | نویسنده : مجید حیدری |

چهل روز مانده به محرم چله گناه نکردن بگیرید تا سوز دل و اشک فراوان گردد.

آیت الله بهجت (ره)

بار الها اجلم را تو به تاخیر انداز

چند روزیست دلم تنگ محرم شده است.

 



تاريخ : یک شنبه 2 شهريور 1395برچسب:محرم,آیت الله بهجت,سخنان ناب,بار الها ,اجل,تاخیر,روز شماری محرم, | 18:58 | نویسنده : مجید حیدری |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 33 صفحه بعد