مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد

تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد

نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها

که وصال هم بلای شب انتظار دارد

تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی

که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد

نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من

که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد

مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن

که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد

دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین

چه ترانه های ه محزون که به یادگار دارد

غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را

غم یار بی خیال غم روزگار دارد

گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست

چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد

دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن

نه همه تنور سوز دل شهریار دارد



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:شعر,شهریار,مه من هنوز عشقت, | 15:52 | نویسنده : مجید حیدری |

یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد

درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد

من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست

درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست

دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد

ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من

ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد

از گوهر مرادم چشم امید بسته است

این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد

من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان

گردون کجا به فکر سامان من بیفتد

خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا

گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:شعر,شهریار,یا رب, | 15:48 | نویسنده : مجید حیدری |

 

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما

چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی

حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت

تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من

به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

امید خسته ام تا چند گیرد با اجل کشتی

بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت

شبی با دل به هجران تو ای سلطان ملک دل

میان گریه می گفتم که کو ای ملک سلطانت

چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو

به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت

به گردنبند لعلی داشتی چون چشم من خونین

نباشد خون مظلومان؟ که می گیرد گریبانت

دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست

امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت

به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند

نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت



تاريخ : سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:شعر,شهریار,نه هجرت,دستم به دامانت, | 15:41 | نویسنده : مجید حیدری |

القاب و عناوین پهلوانان به شرح زیر بوده‌است:

پهلوان اول کشور

این پهلوان باید تمام پهلوانان کشور را مغلوب کرده آخرین کشتی را در حضور پادشاه می‌گرفت.

پهلوان باشی

سرپرست پهلوانان را پهلوانباشی می گفته‌اند زیرا در عصر صفویه و قاجاریه به پهلوانانی که بر اثر کهولت و پیری از میدان خارج می‌شدند سرپرستی پهلوانان وابسته به دربار یا بعضی نواحی را می داده‌اند.

پهلوان صاحب تاج

کسی که غیر از مقام پهلوانی و استادی و نیروی بدنی به نیکنامی معروف بوده مضافا به کسوت و طریقت اهل فقر درآمده باشد ضمن انجام مراسمی به دست پیر و مرشد ومراد خویش به استعمال تاج فقر مفتخر می‌گردید.

بد افت

کشتی گیرانی که در دست حریف سرسختی نشان داده او را به زحمت می‌انداخته‌اند بدافت می‌شدند.

بدل‌کار

از فنون کشتی یکی بدل‌کاری است یعنی هر فن که حریف به کار ببرد او بدل کند و حریف را به زحمت بیندازد.

پهلوان زورگر

زورگران معمولااز تنومندترین ورزشکاران باستانی بوده‌اند که چون بدنشان با آلات سنگین ورزشی به ورزیدگی و رسایی کامل می‌رسید به نمایش زورگری در نزد رجال درجه اول و حکام و خوانین و یا در محلهای عمومی می‌پرداختند و از این رهگذر ارتزاق می‌کردند.

پهلوان کنفت کن

به کسی می‌گفتند که در کشتی مقام و منزلتی نداشت ولی هنگام درگیری و زورآزمایی با پهلوانان نامی سرسختی نشان می‌داد و با نیرنگ و زیرکی مقاومت می‌کرد و گهگاه با حرکاتی ناشایست موجب لکه‌دار شدن حیثیت حریف می‌گشت.

پهلوان پنبه

این پهلوان ورزشکاری بود درشت اندام و قوی هیکل ولی بی هنر و جبون و ترسو که نه میدان رفته و کشتی گرفته بود و نه جسارت و شجاعتی از خود نشان می‌داد اما تا بخواهی ادعای پهلوانی می‌کرد و در عالم حرف و پرچانگی پشت حریفان نامدار را به خاک می‌مالید.



تاريخ : شنبه 19 مرداد 1392برچسب:القاب و عناوین پهلوانان,پهلوان باشی,جهن پهلوان,پهلوان پنبه, | 12:30 | نویسنده : مجید حیدری |

تولد و کودکی

سیدعلی حق شناس در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. وی فرزند آیت‌الله حاج سید حسین میرپور طهرانی از وعاظ، مدرسین و روحانیون سرشناس تهران و نوه شیخ سید شمس الدین میرپور طهرانی است.

پهلوان سیدعلی در کنار آموزش علوم نزد پدر، به توصیه وی در ۱۱سالگی به ورزش زورخانه‌ای نزد پهلوان محمد عبدل معروف به یزدی کوچک از پهلوانان دوره قاجار روی آورد.

دوران قهرمانی

پهلوان سیدعلی پس از چندین سال آموزش نزد پهلوان یزدی کوچک در سال ۱۳۰۷ (ه.ش) طی یک کشتی ۴۵ دقیقه ای در حضور مردم تهران و مقامات کشوری با غلبه بر پهلوان اکبر پامناری به عنوان پهلوان اولی پایتخت دست یافت. وی در کنار حرفه قهوه خانه داری به طور منظم به تمرینات زور خانه و کشتی می پرداخت. این پهلوان با حفظ آمادگی خود توانست بازوبند پهلوانی پایتخت را در دوره‌های مختلف تا ۱۳ سال بعد یعنی تا سال ۱۳۱۹ (ه.ش)از آن خود کند.از تبحرات وی در کشتی باستانی می توان به اجرای سریع فن لنگ و فن رودست و در هنر زورخانه اجرای پرتاب میل و کباده کشی را اشاره کرد.

وی در سال ۱۳۱۰ در شیراز، پهلوان محمد کاظم زارع پهلوان اول این شهر را شکست داد. در سال ۱۳۱۱ پس از شکست دادن جعفر خراسانی پهلوان خراسان در زورخانه مرکزی مشهد به جان او سوء قصد شد که بادخالت موثر مرحوم مرشد اسماعیل طوسی و حمایت جمعی از مردم مشهد جان سالم از مهلکه به در برد. وی در آخرین کشتی پهلوانی خود در آبان ماه سال ۱۳۱۹ و در ۳۴ سالگی پهلوان کاظم دولابی را با میانداری پهلوان سید حسن رزاز شکست داد.

این آخرین کشتی پهلوانی در تهران بود. پس از اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ توسط نیروهای متفقین شرایط ویژه اجتماعی و سیاسی در ایران حاکم گردید. پس از چند سال رکود کشتی پهلوانی از اواسط دهه ۱۳۳۰ کشتی سراسری برای انتخاب پهلوان اول کشور و همین طور پیدایش کشتی مدرن یعنی کشتی آزاد و کشتی فرنگی جای خود را به برگزاری کشتی‌های پهلوانی در پایتخت و دیگر شهرها داد.

فعالیت‌های اجتماعی

سیدعلی حق شناس پس از خداحافظی از کشتی به کسب و کار خود یعنی حرفه قهوه خانه داری پرداخته و به تربیت شاگردانی در ورزش باستانی و کشتی زورخانه مشغول شد.

وی با همراهی تعدادی از کسبه محل کسب و زندگی خود (حدفاصل میدان توپخانه و دروازه دولت) هیاتی را برای حل و فصل امورات محله و مشکلات اهالی راه اندازی کرد. فعالیت‌های خیر خواهانه پهلوان سید علی موجب گشت تا اهالی، این محله را به یاد او به نام چهارراه سیدعلی نام گذاری کنند.

شاگردان

از شاگردان به نام وی در کشتی زورخانه ای می توان به پهلوان محمود عرب - پهلوان رستم آقاصالح، شعبان همادیان عضو پیشین تیم ملی کشتی و غلامرضا تختی اشاره کرد. محمود عرب اظهار می کند:(شادروان تختی پس از کسب بازوبند پهلوانی کشور همراه با شعبان همادیان نزد پهلوان سیدعلی آمد و پس از عرض ارادت بازوبند خود را به او تقدیم کرد. سید {پهلوان سیدعلی} پیشانی تختی را بوسید و بازوبند را به او باز گرداند).

ورود به سلک صوفیان

پهلوان سیدعلی از سال ۱۳۳۶ به جرگه درویشان صوفی دوازده امامی پیوست.

وقف اموال

وی در سال ۱۳۴۰ با سفر چهار ماهه به عراق تمامی اموال به ارث رسیده از پدر خود، آیت الله حاج سید حسین را در شهرهای کربلا -نجف و سامره میان فقرا و بی بضاعتان تقسیم کرد.

مرگ

پهلوان سیدعلی در تاریخ ۲۶/۹/۱۳۵۲ در ۶۷ سالگی درگذشت. بنا به وصیتش وی را در شهر قم و در آرامگاه دار السلام در نزدیکی آرامگاه فاطمه معصومه مکانی که مدفن پدرش درآن قرار دارد، به خاک سپردند.

نوادگان

  • فرزند: سیدرسول حق‌شناس، کشتی‌گیر.
  • نوه: سید علی حق شناس، رزمی کار.
  • نتیجه: سیدبزرگمهر حق شناس.

منابع

  • قاسمی، مهدی، پهلوان سید علی حق شناس - بزرگ پهلوان پایتخت، نشریه عصر ورزش، شماره۷۹۲ -۲۶/۳/۱۳۸۹
  • وب گاه سید علی حق شناس
  • میرزایی- سینا-طیب در گذر لوطی‌های تهران- تهران-۱۳۸۲-


تاريخ : شنبه 19 مرداد 1392برچسب:پهلوان سید علی حق شناس, | 12:26 | نویسنده : مجید حیدری |

 

چه شبی است!

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،

گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام.

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.

چه می‌دانم؟

خداست که دارد یک ریز، غزل می‌سراید؛

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.

هر قطره‌ی این باران،

کلمه‌ای از آن سرودهاست.

دکتر شریعتی



تاريخ : یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:دکتر شریعتی,غزل خدا سخنان زیبا, | 22:14 | نویسنده : مجید حیدری |

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست

یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست

در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن

یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست

من رفته از میانه و او در کنار من

با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست

جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید

بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست

گر بوسه‌ای از آن لب شیرین طلب کنم

طیره مشو، که چشمهٔ حیوانم آرزوست

یک بار بوسه‌ای ز لب تو ربوده‌ام

یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست

ور لحظه‌ای به کوی تو ناگاه بگذرم

عیبم مکن، که روضهٔ رضوانم آرزوست

وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست

دایم نظارهٔ رخ خوبانم آرزوست

بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل

پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست

سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است

خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست

ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست

در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست

درد دل عراقی و درمان من تویی

از درد بس ملولم و درمانم آرزوست



تاريخ : پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:عراقی,آرزوست, | 20:1 | نویسنده : مجید حیدری |

برکف گرفته جانم و جانانم آرزوست
دل را ،به یار دادنِ چندانم آرزوست.

بغضم ،گرفت راه نَـفَس در فراقِ دوست
بارانِ ابرِ مانده به چشمانم آرزوست.

مهمان دیده ام شو و دیدار تازه کن
کان نکته های دلکشِ پنهانم آرزوست.

در کعبه و کنیسه و مسجد نیابمش
آن لامکانِ عرصه ی امکانم آرزوست.

منجی تویی و راهِ رهائی به گام تُـست
ای منتظر به ره که؛موسیِ عمرانم آرزوست .

بر من مپیچ ؛سلسله ی باورِ قدیم
اندیشه های تازه و عریانم آرزوست.

مردن به تنگنای غریبی نه کارِ ماست
منصور وار مرگِ به میدانم آرزوست .

خاموش و غمگنانه و پنهان نمی روَم
شیب و فرازِ رودِ خروشانم آرزوست .

دریاییم ، به ساحل غمگین مرا چه کار؟
موج بلند و پهنه ی توفانم آرزوست .َ



تاريخ : پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:آرزوست,ناشناس, | 19:56 | نویسنده : مجید حیدری |

نمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست

آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا

من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول

آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست

آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار

دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست

وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست

باقی این غزل را ای مطرب ظریف

زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست



تاريخ : پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:مولوی,کل کل سعدی و مولوی, | 19:51 | نویسنده : مجید حیدری |

ظاهراً این غزل جوابی است برای غزلی از مولوی با مطلع زیر:
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

 


از جان برون نیامده جانانت آرزوست

زنار نابریده و ایمانت آرزوست

بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند

موری نه‌ای و ملک سلیمانت آرزوست

موری نه‌ای و خدمت موری نکرده‌ای

وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست

فرعون‌وار لاف اناالحق همی زنی

وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست

چون کودکان که دامن خود اسب کرده‌اند

دامن سوار کرده و میدانت آرزوست

انصاف راه خود ز سر صدق داد نه

بر درد نارسیده و درمانت آرزوست

بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود

شهپر جبرئیل، مگس‌رانت آرزوست

هر روز از برای سگ نفس بوسعید

یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست

سعدی درین جهان که تویی ذره‌وار باش

گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست

 

 



تاريخ : پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:سعدی,کل کل سعدی و مولوی, | 19:33 | نویسنده : مجید حیدری |

تاریخچه کشتی در ایران

 

 ورزش کشتى در ایران قدیم در زندگى و سنت‌هاى ما ایرانیان به قدرى ریشه دوانیده که تبدیل به یک ورزش ملى شده است.  


 دربارهٔ کلمهٔ کشتى و اینکه به چه معنى است و از کجا ریشه گرفته است، باید گفت که زرتشتیان و پارسیان باستان، هنگام غروب آفتاب، بندى به کمر خود مى‌بستند و در برابر کانون آتش به دعا خواندن مى‌پرداختند، آن کمربند کَستى نامیده مى‌شد، و کشتى گرفتن هم از این کلمه آمده، به معنى کمر یکدیگر را گرفتن. در کتاب زرتشتیان آمده است که شال یا کمربند یک پهلوان که به ورزش کشتى مى‌پردازد، از جنس ابریشم یا پشم گوسفند و به‌دست زن موبدى بافته مى‌شود، که داراى ۷۲ نخ و سمبل ۷۲ فصل کتاب مقدس است و ۶ رشته دارد به‌نام ۶ بخش کتاب اوستا و یا اینکه به شش گاهنبار (جشن‌هاى دینى سال) اشاره دارد، و هر رشته ۱۲ تا مى‌خورد به‌نام ۱۲ ماه سال. این شال سه دور به‌ دور کمر بسته مى‌شود، که اشاره به کردار نیک، پندار نیک، گفتار نیک دارد.  


 در شاهنامهٔ فردوسی، دربارهٔ کشتى بسیار گفته شده و از صفات رستم و دیگر پهلوانان شاهنامه؛ کشتى گرفتن، مهارت، قدرت فراوان آنها در این فن است.  


 کشتى در بین ایرانیان از همان روزگاران نخست، که مردم براى حفظ جان خود از دست دشمنان و خطرات گوناگون در پى ابداع لوازم جنگى بوده‌اند به‌صورت درگیرى و تلاش رواج داشته و گاه به کشتن پهلوانان مغلوب مى‌انجامیده است، ولى چنان‌که از شاهنامه استنباط مى‌شود، کشتى با قواعد و مقرراتى به‌طور سواره یا پیاده و یا گاهى در چند نوبت انجام مى‌شده است.، و مترجمان که همراه دو پهلوان به محل کشتى مى‌رفتند تقریباً به‌طور غیرمستقیم در طرز اجراء کشتی، نظارت و داورى داشته‌اند.  

 

 


 از آنجا که پهلوانان در بین اهل دیوان و سایر طبقات محبوبیتى داشته‌اند، جوانان نوخاسته مى‌کوشیدند با پیروى از راه و روشى مطلوب در ردیف پهلوانان صاحب نام قرار گیرند و صاحب زنگ و ضرب شوند.  


 بعضى از استادان فن کشتی، با پى‌گیرى خاص، شاگردانى را که از استعدادهاى استثنائى و اندامى مناسب برخوردار بودند، مورد تشویق و آموزش فنون مخصوص، و تمرینات منظم قرار داده، براى پیشرفت آنها از فنون نامتداول سود مى‌بردند و چه بسا سال‌ها چنین بوده است و کمتر کسى مى‌توانست این فنون استنثائى را بدل کند. استادان فن، با در نظر گرفتن خصوصیات بدنى هر کشتى‌گیر، فنون خاصى به آنها مى‌آموختند تا بتوانند بر حریفان خود پیروز شوند.  


 در مورد پدید آمدن نام‌هاى فنون، آنچه به حدس مى‌توان دریافت، این است که، استادان فن، با توجه به شکل ظاهرى و طرز اجراء فنون و با استمداد از ذوق و سلیقهٔ شخصی، نامى براى آن فن برمى‌گزیده‌اند. در ایران باستان، عنوان جهان پهلوان از منصب‌هاى عالى ارتشى بوده است، و همه ساله پس از مسابقات کشتی، پهلوانان اول کشور، به‌عنوان پهلوان پایتخت منصوب مى‌شدند.  

 

.


 کشتى گرفتن در تاریخ ایران، مدتى بعد از حملهٔ مغول رسمیت بیشترى پیدا کرد و چهرهٔ پهلوانان نامدار ایران، شناخته‌تر شد.  


 کشتى میدانى و پهلوانى که مدت‌ها بعد از حملهٔ مغول‌ها متروک مانده بود، در دوران ”اوکتاى قاآن“ دوباره رونق گرفت و توجه به پسر چنگیزخان را به خود جلب کرد. در عهد باستان و نیز دوران قدیم، کشتى و پهلوانى گاهى به‌صورت عیارى و گاهى به‌عنوان صوفیگرى و زمانى به طریق فتوّت پا به عرصهٔ جامعه گذاشت. نقش پهلوانى که نشأت گرفته از روح خداجوئی، کرم و تقوی، صلاح و خیر، تواضع و رحمت مى‌باشد، در قرن هشتم هجرى که هر قسمت از خاک ایران تحت سیطرهٔ اتابکى بود، به‌صورت فعال خود یعنى عیارى بازگشته بود. یکى از پهلوانان آن عصر به‌نام ”اسد کرمانی“ بر شاه شجاع اتابک فارس شورید و مدت‌ها با او به جنگ و ستیز برخاست از پهلوانان نامى ایران که در اواخر قرن هشتم هجرى از سرزمین ایران برخاست، پهلوان ”پوریاى ولی“ بود که مرشدان، جوانمردان، عارفان، شعراى به‌نام عصر خود بوده است.  

 

 

 


 از دیگر پهلوانان عیار که در زمان خود از شهرت و شجاعت خاصى همراه با روح جوانمردى و فتوّت و اخوّت برخوردار بود ”عبدالرزاق بیهقی“ بود که در نهضت سربداران خراسان با ستمکارى‌هاى حکام بیگانه مبارزه کرد. او ابتدا مقام جهان پهلوان داشت و بعدها به همت و کوشش عالیِ خود، نهضت سربداران خراسان را به ثمر رساند و به‌عنوان سلسلهٔ دودمان طایفهٔ سربداران خراسان شناخته شد.  


 تاریخ کشتى پهلوانى ایران، سرشار از نام‌هاى آشنائى است که قدرت بدنى و نیروى خود را در راه مبارزه با بى‌عدالتى و دفاع از مظلومان به‌کار برده‌اند از پهلوانان قدیم؛ پوریاى ولی، عبدالرزاق بیهقی، مفرد قلندر، فیلهٔ همدانی، شمس محمد، محمد مالانى و یوسف ساوی، شهرت و محبوبیتى بیشتر دارند و از پهلوانان دورهٔ معاصر مى‌توان به نام‌هاى مشهورى همچون ابراهیم یزدی، اکبر خراسانی، حاج محمدصادق بلورفروش و حاج سیدحسن رزاز اشاره کرد.  


 در اینجا مى‌توان از چند پهلوان استثنائی، صاحب بازوبند و زنگ و ضرب با فنون استثنائى که شگرد آنها بود نام برد، که عبارتند از: پهلوان شعبان سیاه (سربندپی)، ابراهیم یزدى معروف به یزدى بزرگ (کُنده این خاک و آن خاک)، حاج رضاقلى (توشاخ)، پهلوان اکبر خراسانى (زیر، سگک و کلاته)، محمد یزدى کوچک (قوس و دست تو)، پهلوان صادق قمى (میانکوب). پهلوان اکبر خراسانى از جمله افراد استثنائى عالم کشتى بود که علاوه بر بدن خارق‌العاده از هوش و خردى سرشار برخوردار و مردى پاکدامن بود.  

 

   کشتى ایران و معروف‌ترین کشتى‌گیران آن  

 

 ایران از سال ۱۹۴۸ (المپیک لندن) قدم به صحنه‌هاى بین‌المللى نهاد و به‌عنوان یک قدرت قابل ملاحظه و درجهٔ اول مطرح شد. درخشان‌ترین پیروزى ایران، دوبار کسب مقام قهرمانى جهان در سال‌هاى ۱۹۶۱ (یوکوهاما - ژاپن) و ۱۹۶۵ (منچستر - انگلستان) بوده است، ضمن آنکه در قارهٔ آسیا، اغلب به مقام قهرمانى دست یافته است. مشهورترین کشتى‌گیران ایران که در مسابقات قهرمانى جهان و بازى‌هاى المپیک مدال گرفته‌اند، عبارتند از: جهان پهلوان غلامرضا تختی، عباس زندی، حبیبی، سیف‌پور، محمدعلى صنعتکاران، منصور مهدى‌زاده، عبدالله موحد، ابراهیم جوادی، شمس‌الدین سیدعباسی، محسن فرح‌وشی، منصور بزرگر، محمدرضا نوائی، رمضان خدر، رضا سوخته‌سرائی، محمدحسین محبی، محمدحسن محبی، مجید ترکان، عسگرى محمدیان، علیرضا سلیمانی، رسول خادم، امیررضا خادم، غلامرضا محمدی، عباس جدیدى

 

 

  ورزش کُشتى از دوران باستان به شکل‌هاى مختلف در اکثر کشورها، شهرها، و قبایل، براى مردم آشنا و شاید از دوران‌هاى نخستین ظهور انسان، بر روى کرهٔ زمین بوده، و در اوقات فراغت یا در جنگل‌ها به شکل طبیعى و غریزى اجراء مى‌شده است. بخشى از اوقات فراغت انسان‌هاى اولیه به‌منظور کسب مهارت و آمادگى لازم، به کُشتى گرفتن اختصاص مى‌یافت، زیرا، موقعیت و مقام مردانى که زورمندتر از بقیه بودند بیشتر بود تا جائى که اینان رئیس و فرماندهٔ بقیه مى‌شدند.  

 

 

 


 در جنگ‌هاى دوران باستان، ابتدا پهلوانانِ هر لشکر، براى کُشتى گرفتن به میدان مبارزه مى‌رفتند. در قصص انبیاء، سخن از پهلوانى به‌نام ”سامسون“ به میان مى‌آید که قدرت بدنى خارق‌العاده‌اى داشت و مى‌توانست با حیوانات نیرومندى مانند؛ شیر، کُشتى بگیرد و آنها را مغلوب قدرت خود سازد. کُشتى را نیز به انبیاء و اولیاء خدا نسبت مى‌دهند، نقل است که هنر کُشتى گرفتن از اولاد یعقوب پیغمبر (ع) بوده و حضرت یعقوب (ع) این علم را مى‌دانسته و به فرزندان خود، به‌منظور گرفتن و دفع دشمن آموخته است. گفته‌اند که حضرت آدم (ع)، ۴۴۰ هنر مى‌دانسته، از جملهٔ این هنرها، هنر کُشتى گرفتن بوده است و در روایات آمده که حضرت حمزهٔ سیدالشهداء که با کافران جنگ مى‌کرد، اکثر دشمنان را با کُشتى بر زمین مى‌زد. و همچنین نقل دیگرى است که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را با یکدیگر کشتى مى‌گرفتند و مشوقین آنها حضرت رسول (ص) و جبرئیل (ع) بوده‌اند.  


 کشتى میان دو پهلوان به نام‌هاى ”اولیس“ و ”آژاکس“ از جالبترین قصه‌هاى ”هومر“ شاعر یونان باستان است.  


 کشتى معروف رستم و سهراب نیز یکى از آشناترین قصه‌هاى ما ایرانیان است که فردوسى در کتاب شاهنامه از آن به زبان شعر یاد مى‌کند.  


   تاریخچهٔ کشتى در جهان  

 

 بسیارى از کتیبه‌هائى که روزگاران قدیم و حدود پنج‌هزار سال پیش به‌جاى مانده ثابت مى‌کند که کشتى در میان مصریان و آشوریان رواج بسیار داشته است. در کتیبه‌هائى که در دهکدهٔ بنى‌حسن، در کنار رود نیل، از دوران مصر باستان به‌دست آمده، صدها نقاشى از حالات مختلف کشتى گرفتن دیده مى‌شود، و هر تصویر بیانگر اجراء یک فن خاص کشتى است. در سال ۱۹۳۸ میلادی، در ویرانه‌هاى معبد ”کیافاجه“ (در بین‌النهرین، نزدیک بغداد) دو لوح سنگى و برنزى به‌دست آمد که بر روى آن شکل‌هاى برجسته‌اى از مبارزهٔ کشتى‌گیران دیده مى‌شود. این لوح‌ها متعلق به سومریان در سه هزار سال پیش از میلاد است.  

 

   کشتى جهان و معروفترین کشتى‌گیران آن  

 

 در مسابقات جهانى و بازى‌هاى المپیک، هر بار حدود ۵۰۰ کشتى‌گیر قدرتمند، از سراسر دنیا قدم به میدان مسابقه مى‌گذارند که در آن میان، کشورهاى شوروى (روسیه و کشورهاى تازه استقلال یافتهٔ آن)، آمریکا، آلمان، بلغارستان، ترکیه و ایران از قدرت‌هاى برتر کشتى جهان به‌شمار مى‌روند. معروف‌ترین کشتى‌گیران جهان عبارتند از:  


 - جورج هاکن اشمیدت، معروف به شیر روسی. این پهلوان به مدت ده سال (از سال ۱۸۹۸ تا سال ۱۹۰۸) از هیچ حریفى شکست نخورد. هاکن اشمیدت در سال ۱۹۶۸ در سن ۹۱ سالگى درگذشت.  


 - یاشار دوغو، کشتى‌گیر معروف ترکیه و فاتح مدال طلاى المپیک ۱۹۴۸ (در وزن ۷۳ کیلوگرم) و قهرمان جهان در سال ۱۹۵۱.  

 

 

 


 - حمید کاپلان (ترکیه)، کشتى‌گیر سنگین‌وزن و قهرمان المپیک ۱۹۵۶ و قهرمان جهان در سال ۱۹۵۸.  


 - الکساندر مدوید (شوروی)، برندهٔ مدال طلا در المپیک‌هاى ۶۴، ۶۸، ۷۲ و قهرمان دنیا در سال‌هاى ۶۲، ۶۳، ۶۷، ۶۹، ۷۰ و ۷۱. افتخارات و پیروزى‌هاى مدوید در تاریخ کشتى جهان بى‌نظیر است.  

 

 

 


 - واتانابه (ژاپن)، تنها کشتى‌گیر بدون شکست جهان و قهرمان المپیک و دنیا در سال‌هاى ۶۴-۶۳-۱۹۶۲. واتانابه در طى سال‌هاى ورزش خود ۱۸۶ کشتى در میدان‌هاى ملى و بین‌المللى گرفت و در هیچ‌یک از آنها مغلوب نشد.  


   تاریخچهٔ تغییرات زمان مسابقات کشتى  

 از نخستین دورهٔ بازى‌هاى المپیک در سال ۱۸۹۶ که کشتى وارد مسابقات شد، زمان معینى براى آن وجود نداشت و دو حریف آنقدر مبارزه مى‌کردند تا یکى از آنها بر دیگرى پیروز شود. به‌عنوان مثال، در بازى‌هاى المپیک استکهلم (سال ۱۹۱۲)، یکى از مسابقات یازده ساعت به داراز کشید و چون نتیجه‌اى حاصل نشد، داوران مسابقه به هر دو حریف مدال نقره دادند!  

 


 با تکرار این وضع، گردانندگان مسابقات کشتی، حداکثر ۲۰ دقیقه زمان براى هر مسابقه قرار دادند. ولی، این زمان را هم به‌تدریج کم کردند و به ۱۵ دقیقه، و سپس ۱۲ دقیقه کاهش دادند. ظرف مدت کوتاهى طبق تصمیم کنگره‌هاى بین‌المللى مدت کشتى به دو وقت ۵ دقیقه‌اى و جمعاً به ۱۰ دقیقه رسید. از اوایل ژانویهٔ سال ۱۹۶۷ برابر با یازدهم دى‌ماه ۱۳۴۵، مسابقه‌هاى کشتی، در ۳ وقت ۳ دقیقه‌اى که بین هر ۳ دقیقه یک دقیقه استراحت داده مى‌شد، تقلیل یافت. در تصمیمات بعدى فدراسیون بین‌المللى کشتی، مدت مبارزهٔ کشتى به ۲ وقت ۳ دقیقه‌اى با یک دقیقه استراحت بین دو مرحله کاهش یافت. و امروز، زمان کشتى به ۵ دقیقهٔ قانونى و در صورت تساوى تا ۳ دقیقه وقت اضافى که جمعاً ۸ دقیقه مى‌باشد و براى رده‌هاى سنى جوانان و بزرگسالان رسیده است، که در مورد نونهالان و نوجوانان، این وقت به ۴ دقیقه و در صورت تساوی، ۳ دقیقه وقت اضافى که جمعاً ۷ دقیقه مى‌شود تقلیل یافته است.



تاريخ : جمعه 8 مرداد 1392برچسب:تاریخچه کشتی,پهلوانی,, | 19:45 | نویسنده : مجید حیدری |