مرو مادر..............

ای زدست و سینه و بازوی تو حیدر خجل
هم غلاف تیغ ، هم مسمار در ، هم در خجل


با غروب آفتاب طلعت نورانیت
گشته ام سر تا قدم از روی پیغمبر خجل


هم صدف بشکست ، هم دردانه ات از دست رفت
سوختم بهر صدف ، گردیدم از گوهر خجل


همسمرم را پیش چشم دخترم زینب زدند
مردم از بس گشتم از آن نازنین دختر خجل

گاه گاهی مرد خجلت میکشد از همسرش
مثل من ، هرگز نگردد مردی از همسر خجل


همسرم با چادر خاکی به خانه بازگشت
از حسن گردیده ام تا دامن محشر خجل


خواست زینب را بغل گیرد ولی ممکن نشد
مادر از دختر خجل شد ، دختر از مادر خجل


باغ را آتش زدند و مثل من هرگز نشد
باغبان از غنچه و از لاله ی پرپر خجل


بانگ یا فضه خزینی تا به گوش خود شنید
از کنیز خویش هم ، شد فاتح خبیر خجل


نظم "میثم" شعله زد بر جان اولاد علی
تا لب کوثر بود از ساقی کوثر خج



غلامرضا سازگار



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 19 اسفند 1392برچسب:وای مادرم,یا فاطمه,, | 16:6 | نویسنده : مجید حیدری |