زدست دیده و دل هر دو فریاد       که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد         زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

بابا طاهر عریان

ای دیده تویی که مرا به محبت او دچار ساختی تازگی گونه اش تو را فریفت و سختی دلش را از یاد بردی

شیخ بهایی

.

 

.

دیده از کودکی میدید جسمی بی احساس سرد کارش را انجام میدهد دل را چه آمده چرا این روزها در آتش است؟؟؟

چرا گاهی فرد را با اینکه هر روز در جلو ی چشممان هست نمی بینیم؟

چرا گاهی با فردی که برای اولین بار می بینیم چنان احساس آشنایی  پیدا میکنیم که گویی همه عمر او را میشناختیم؟

گویا کسی را به قدر او نمشناسیم؟

کار دل است یا دیده؟

به قول استاد شریعتی وقتی بود او را نمیدیدم وقتی میخوند نمیشنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخوند؟

این چشم که هزار بارش به گناه آلوده کردیم گمان نمیکنم بتواند عشق را دریابد. گمان نمیکنم ....

در جایی که عقل عشق را در نمیابد دیده چگونه تواند؟

عارفی چه نکو فرمود: هر کس محبت و عشق را تعریف کند آنرا نشناخته است.



نظرات شما عزیزان:

چشم انتظار
ساعت14:55---23 شهريور 1393
قشنگ بود..موفق باشید


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 17 شهريور 1393برچسب:عشق,دیده,کشکول,شیخ بهایی,دل,بابا طاهر,دکتر,علی,شریعتی,گناه,قلب,عقل, | 21:8 | نویسنده : مجید حیدری |